توضیحات
تابلو فرش دستبافت گل ابریشم زادگاه کوروش بزرگ یک تابلوفرش تاریخی از شکوه و عظمت ایران در دوران هخامنشیان می باشد که کوروش به همراه همسر خود ماندانا در این تابلوفرش زیبا دیده می شود.
به زودی مقاله ای مفید و جامع در خصوص کوروش بزرگ هخامنشی در فروشگاه فرش شکوری برای گرامیداشت این پادشاه محبوب و دادگر قرار می دهیم. که با مطالعه آن می توانید شناخت کاملی از این انسان بالا مقام داشته باشید. شخصی که مایه افتخار ایرانیان و دوستاران اوست. هرچند مقام و جایگاه کوروش فراتر از آن است که بتوان بصورت نگارش درآورد. اندکی از شرح زندگی کوروش بزرگ به نویسندگی دکتر مسعود انصاری را در این قسمت برای شما می آوریم امیدواریم که از این مطالب لذت ببرید.
تابلو فرش دستبافت گل ابریشم زادگاه کوروش بزرگ پیشنهاد گالری فرش شکوری به افرادی که به کوروش بزرگ علاقه مند هستند و می خواهند یک تابلوفرش تاریخی اساطیری خریداری نمایند. تابلو فرش دستبافت گل ابریشم زادگاه کوروش بزرگ یک هدیه مناسب برای تبریک گفتن و جهیزیه ای مناسب برای نو عروس ها می باشد. این تابلوفرش بصورت برجسته قیچی کاری شده است و از دور نمای زیبایی را به اتاق نشیمن و حتی محل کارتان به ارمغان میاورد. اگر چنانچه قصد خرید تابلو فرش تبریز را دارید فرش شکوری کارپت می تواند برای شما انتخاب مناسبی باشد.
تابلو فرش دستبافت گل ابریشم زادگاه کوروش بزرگ بافته شده به دست بافنده های ماهر اهل تبربز می باشد. تابلوفرش کوروش بزرگ به واسطه استقبال کشورهای غربی از این شخصیت عالی مقام صادرات زیادی دارد. و همگان را شیفته هنر بافنده های تبریز نموده است
ص 13 از کتاب کوروش بزرگ و محمد بن عبدالله فصل اول: شرح زندگی کوروش بزرگ
تولد کوروش
تاریخ نویسان عصر های باستان از قبیل هرودوت و گزنفون و کتزیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر دارند و اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کردهاند اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش اتفاق دادهاند بیشتر شبیه افسانه می باشد معهذا چون بعضی از تاریخ نویسان شهیر عصر ما از قبیل ویل دورانت، پرسی سایکس و حسن پیرنیا شرح چگونگی زایش کوروش را از روی هرودوت اقتباس کرده اند، از این رو ما نیز در این کتاب شرح چگونگی تولد کوروش را از هرودوت نقل می کنیم. بنا به نوشته هرودوت آستیاگ پادشاه ماد شبی خواب دید که از دخترش ماندان آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد. آستیاگ تعبیرخواب خویش را از مغ ها پرسید آنها گفتند از او مولودی به وجود خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آستیاگ تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد. زیرا میترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود بنابراین آستیاگ دختر خود را به کمبوجیه (کامبیز) که از خانواده های نجیب و مطیع پارسی بود به زناشویی داد. ماندان پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این دفعه خواب دید که از شکم دخترش تاکی روید که شاخ و برگ های آن تمام آسیا را پوشاند. پادشاه ماد اینبار هم از مغ ها تعبیر خوابش را خواست. آنها اظهار داشتند تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندان فرزندی به وجود خواهد آمد که بر آسیا مسلط خواهد شد. آستیاگ به مراتب بیشتر از خواب اولش به وحشت افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید دخترش به همدان نزد و آمد آستیاگ دستور داد. ماندان مانند یک زندانی تحت نظر باشد. سرانجام ماندان وضع حمل کرد و پسری از او به وجود آمد آستیاگ پادشاه ماد که بر اساس خواب هایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت مولود دخترش را به یکی از بستگانش به نام هارپاگ که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود سپرد. و به وی دستور داد که او را نابود کند هارپاک طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت و همسرش از او پرسش کرد که حال چه تصمیمی درباره طفل مذکور خواهد گرفت. هارپاک پاسخ داد دست به چنین جنایتی نخواهد آلود. زیرا اولاً طفل با او خویشاوند است. ثانیاً چون شاه اولاد زیادی ندارد و دخترش ممکن است جانشین او گردد، در این صورت معلوم است ملکه با قاتل فرزندش چه خواهد کرد! بنابراین او را به یکی از چوپان های شاه به نام میترادات یا مهرداد داد و از او خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طفل طعمه وحوش گردد. چوپان طفل را به خانه برد همین که همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع با خبر شد با تضرع به شوهرش اصرار ورزید از کشتن طفل خودداری کند. و به جای او فرزند خود را که تازه زاییده و مرده به دنیا آمده بود در جنگل رها سازد. هارپاک جرات این کار را نداشت ولی همسرش او را قانع کرد که بهتر است این طفل زیبا را به فرزندی قبول کنند و جسد مرده فرزند خودشان را به ماموران هارپاگ به جای جسد طفل نشان دهد. زیرا در این صورت هم آنها به کار نیکی دست زده اند و هم اینکه از خطر نجات یافتهاند. چوپان عقیده همسرش را پسندید و جسد مرده فرزندش را به مأموران هارپاگ ارائه داد و سپس به دستور او جسد فرزندش را در آرامگاه سلطنتی به خاک سپردند.
روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود با گروهی از فرزندان امیرزادگان بازی می کرد آنها قرار گذاشتند یک نفر از میان خود به نام شاه تعیین کند و کوروش را برای این کار برگزیدن کوروش همبازی های خود را به دسته های مختلف تقسیم کرد و برای هریک وظیفه تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و امرای درجه اول پادشاه بود از بین فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند پس از پایان ماجری فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد که فرزند یک چوپان دستور داده است اورا تنبیه کنند. پدرش او را نزد آستیاگ برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه کرده و بدنش را مضروب کرده است شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و کوروش را احضار کرد و از کوروش سؤال کرد (تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگترین مقام کشوری است چنین کنی؟)
کوروش پاسخ داد در این باره حق با من است زیرا همه آنها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری نکرد، من دستور تنبیه او را دادم، حال اگر شاسشته مجازات می باشم، اختیار با توست. آستیاک از شهامت کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد در ضمن به یاد آورد مدت زمانی که از واقعی رها کردن طفل دخترش به کوه می گذرد با سن این کودک برابری می کند. لذا آرتم بارس را قانع کرد که دراین باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد. سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور پرسش هایی به عمل آورد چوپان پاسخ داد این فرزند من است و مادرش نیز زنده است است اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند چوپان بر زیر شکنجه وادار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای آسیا آشکار کرد و با تضرع از او تقاضای عفو نمود سپس آستیاگ دستور به احضار هارپاگ داد. هارپاگ حاضر شد و چون چوپان را در حضور پادشاه دید، موضوع را حدس زد و در برابر پرسش آستیاگ که از او سؤال کرد: (با طفل دخترم چه کردی و چگونه او را کشتی؟) و …
اگر قصد خرید تابلوفرش تاریخی و اساطیری دارید فرش شکوری این تابلو فرش را هم به شما پیشنهاد می کند.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.